۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

undisclosed-recipients

حتما شما هم نامه هايي دريافت كرديد كه در قسمت to عبارت undisclosed-recipients ديده مي شود. به اين ترتيب شما نميتوانيد ببينيد اين نامه را چه كسان ديگري دريافت كرده اند. اين كار حسن هايي دارد مثل اينكه گيرنده هاي نامه شما آدرس سايرين را نمي بينند و ساير دريافت كنندگان را هرگز نخواهند شناخت.


چگونه مي توان اين كار را انجام داد؟ به سادگي كه در پايين توضيح ميدهم.

1- در قسمت بالاي محل آدرس عبارت زير را مي بينيد

Insert addresses (separated by commas)Show Bcc




بر روي عبارت show Bcc كليك كنيد.

2- عبارت Bcc در نوار آدرس ها را مشاهده خواهيد كرد




آدرس هايي كه ميخواهيد نامه دريافت كنند در محل Bcc وارد نمائيد. سپس send كنيد. دوستانتان نامه هايي با فرستنده undisclosed-recipients دريافت خواهند كرد.



۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

سعيد

فاطمه فاطمه است.
سارا سارا است.
اما سعيد ....
وقتي بعد از سالها تو را ديدم
موهاي مشكي لخت روي صورتت ريخته بود. هر از گاهي صورتت رو به سمت راست بالا ميبردي تا موها از صورتت كنار بره. چشماي سياه مهربان. قد متوسط و جمع و جور.
ديدن خطبه هاي نماز جمعه هر جمعه و بعد ....
صحبت كردن از نهضت ....
گيردادنت به برادر بزرگتر.
مبهوت سارا شدن.
چقدر دوستت داشتم و دارو.
ميدونم هرگز پاتو تو اين وبلاگ نميذاري و مخصوصا الان اصلا دسترسي نداري.
دلم برات تنگ ميشه برا ديدن همون چشماي سياه.
ابراز عقايد بي پروايانه.
هنوز برام سوال چرا رفتي؟
چرا رفتي اونجا؟
كي به جوابم ميرسم؟

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

اسكيزوفرني

كنار مبل روي زمين روبروي تلويزيون نشستيم و داريم تخمه مي شكنيم. كانال مي شف برنامه آشپزي ميده. وقتي مياد خونمون من سعي مي كنم زياد باهاش هم كلام نشم چون نميدونم دقيقا چي جوابشو بدم ميترسم حرفام ناراحتش كنه. برگشت يه نگاهي كرد و گفت: ميخوام ازت يه سوال بپرسم جواب درست به من بده.
سرمو به يه ور خم كردم و بعد گفتم: حتما.
-آيا داييم علي پسر ابوطالب پسر عموي پيغمر است؟
-نه.
-مطمئني.
-مطمئنم.
به همون كار قبلي يعني تخمه شكستن مشغول شديم. كمي هول شده بودم و به معناي كلمه ميترسيدم از اتفاقي كه نيفتاده و نميدونستم چي جوري ميخواد بيفته.
يه نگاهي به من كرد. نگاهامون به هم گره خورد. لبخند زدم. شروع كرد.
-من ميخوام ازت يه سوال بپرسم جواب درست به من بده.
ايندفعه سعي كردم متانت ظاهريمو حفظ كنم و جوري جواب بدم كه مطمئنن بشه و دوباره سوال نكنه. گر چه از عملكرد خودم و اون اصلا مطمئن نبودم.
- بپرس.
--آيا داييم علي پسر ابوطالب پسر عموي پيغمر است؟
-نه.
-مطمئني.
-مطمئنم.
سرمو پايين انداختم تا چشماو نببينه. شايد ديگه سوال نپرسه. فكر كنه من مشغولم.
-بازم ميخوام اين سوالو ازت بپرسم اما از برادرم ميترسم حتما منو ميزنه. ميدوني وقتي وسواسم عود ميكنه اينطوريم.ولش كن.
خدايا من بايد چيكار كنم. تاييد كنم مريضه. ازش بخوام نپرسه و خودشو كنترل كنه يا برعكس ازش بخوام بپرسه و خودشو تخليه كنه. نميدونم چيكار كنم.تمام سلولاي بدنم مرتعش شده. حسش ميكنم.
-تو از من ترسيدي؟
قادر به جواب دادن نيستم. اما بايد كاري كنم. سرمو بلند ميكنم يه نگاه ميندازم و با تمام صلابتي كه ميتونم داشته باشم ميگم: نه نترسيدم.
-تو از من ترسيدي.

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

دنياي مجازي

از روزي كه اومدم دنياي مجازي دلم ميخواد خودم باشم بي هيچ سانسور و ماسك بر چهره. با تمامي احساسات حقير و عالي، با تمامي افكار ضد و نقيض و عقايد متفاوت و صد البته قابل تغيير بدون اينكه كسي منو شماتت كنه. اما به نظر ميرسه خود سانسوري چيزي نيست كه يك شبه بشه ازش راحت شد. سخته فراموش كنيم كه با معيارهاي ديگران چگونه قضاوت ميشيم. سخته كه فراموش كنيم جامعه خانواده اطرافيان از ما چي ميخوان.تصور فرار از قالبهاي تعريف شده و پناه بردن صرف به افكار و عقايد شخصي كمي حتي در دنياي مجازي مور مورم ميكنه.
اميدوارم بزودي اينجا ببينمت. خيلي دلم برات تنگه شده. براي صداي زيبات و شهرايي كه برام پشت تلفن ميخوندي. دلم ميخواد يه بار ديگه صداتو بشنوم نرم و نوازشگر. 

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

خواندن

پديده خواندن به نظرم خيلي عجيب و در عين حال متفاوته. يه سري اشكال يه صداي خاص و اشكال پيچيده تر مفهوم دارند. ليكن مفاهيم كلمات متفاوتند. مثلا شما كلمه عصبي بودن رو كي بكار ميبريد؟ آيا مطمئنيد دوست يا همكارتان هم از همان مفهوم استفاده كند؟ قاعدتا بكاربدن كلمات در هر فردي معنايي خاص و وابسته به ذهن آن افراد ايجاد مي كند. خودخواهي اگر شما كمي هم خودخواه باشيد قاعدتا صفر منحني خودخواهي شما با آدمي كه اصلا با اين صفت آشنا نيست متفاوت و قضاوت و برداشت شما از اين كلمه مختلف خواهد بود.
همه اينا به جاي خود اونچه كه برام عجيبه غرق شدن در دنيايي رمان است. وقتي 16 ساله هستيم و كتابهاي رمان قرن 18 فرانسه رو ميخونيم و غرق در لذت ميشيم با هيچ حس و حالي عوض نميشه. كتاب رو كه دستت ميگيري پابه پاي قهرمان اصلي داستان پيش ميري دل مي سوزوني آه مي كشي و چشماتو ميبندي تا نفسي تازه كني و بازم غرق بشي.
بعد از سالها دوري از دوران نوجواني و جواني كتاب شفق- ماه نو - كسوف - سپيده دم  اثر استفني ماير رو در عرض 4 روز خوندم. خيلي برام جالب بود. شخصيت ادوارد در بعضي جاها منو ياد رت باتلر مينداخت(مشتهاي گره كرده براي جلوگيري از احساسات).
به نظر ميرسه شخصيت هاي مردي كه خالقشان نويسنده هاي خانوم دارن بغايت دلپذيرن.(ادوارد و رت باتلر بر باد رفته -جرويس پندلتون جودي ابوت) به اميد روزي كه همه مردا و دوست پسرا به خوبي مرداي قصه ها بالا باشن.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

Twilight

من اين فيلم رو واقعا دوست دارم. خصوصا قسمت اول برام جذابه. شكل گيري ارتباط دختره با پسره خيلي دوست داشتنيه و پسره نميگه دوستت دارم مرتب تكرار ميكنه من پيشتم تا ازت مراقبت كنم.
.
.
خيلي دلم برات تنگ شده باورت نميشه هر روز صبح كه از خواب بيدار ميشم دلم ميخواد صداتو از تلفن سياه بي سيم پاناسونيك بشنوم كه بهم ميگي نگران هيچي نباشم.

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

يه روز از آبان 1371

چشم هامو مي بندم و وقتي باز كردم 16 سالمه رو ي تخت دراز كشيدم. آفتاب ابان ماه از پنجره ايي كه نيم متر از كف فاصله داره و تا سقف كشيده شده روي لحاف كاملا پشمي من ميتابه زير لحاف كمي جابجا مشم گوشام سرده. بالاخره لحاف رو كناري ميزنم ميرم تلفن رو جواب بدم
-بله
-سلام
-سلام
-تازه از خواب بيدار شدهي
-هوم
-صورتت نشستي
-هوم
-منو دوست داري
-هوم
-لامصب اين يكي رو با هوم جواب نده
-دوسست دارم
-منم همينطور
-ظهر بهت زنگ ميزنم
-هوم
تلفن رو قطع ميكنم برم دست و رويي بشورم. توي راهرو مامان با تكون دادن سرش ميخواد عذاب وجدان رو تو من بيدار كنه البته نياز به اين كار نيست كلمه مامان برا من برابر عذاب وجدانه از كنارش رد ميشم سعي مي كنم با نشنيدن حرفاش مزه مكالمه ام رو با تو از دست ندم.